چهره جک در زمان جدا شدن از انیس سرد و بیروح است، اما زمانی که انیس از او دور میشود، جک داخل کوچه میرود و در حالی که به شدت شروع به گریه میکند به در و دیوار مشت میکوبد. جک علاقهی زیادی به انیس دارد، اما ذهن و خاطرات او سرشار از افکار منفی نسبت به همجنسگرایی است. جک نه تنها خودش هرگز در زندگی طعم آزادی و خوشبختی را نمیچشد بلکه باعث وارد شدن آسیبهای جدی به همسر و دخترانش نیز میشود. او نمونه خوبی از همجنسگراهایی است که بدلیل هوموفوبیای درونی و تعارضهایی که با خودشان دارند هرگز نمیخواهند خود را به عنوان یک همجنسگرا قبول بکنند. گرچه جک موفق میشود تا مدتی همان نقشهایی که جامعه از او انتظار دارد را ایفا نماید، اما در نهایت تمام بنایی که به اسم “زندگی” برای خودش ساخته فرو میریزد.
تماشای این فیلم به تمام افرادی که دچار هموفوبیا هستند پیشنهاد میشود، از جمله خود همجنسگراهایی که قادر به پذیرش گرایش جنسی خود نیستند. البته در مقایسه با جک که سعی میکند در بیشتر مواقع احساسات خود را سرکوب بکند، انیس هم بهتر با هویت خودش کنار آمده است و هم بهتر قادر به ابراز احساساتش میباشد. البته او نیز به دلایل مختلف اجتماعی-اقتصادی مجبور به ازدواج میشود، ازدواجی که سرانجام خوشی ندارد.
از طرفی برخورد کارفرمای جک و انیس و خودداری از استخدام مجدد آنها و سرنوشت شوم انیس، نشان میدهد که بخشی از ترسهای جک واقعبینانه بودند. زمانی که جامعه بدون ارائه دلایل منطقی اقدام به توهین و سرکوب همجنسگرایی میپردازد، نتیجه آن میشود که نه تنها زندگی بسیاری از همجنسگراها به دلایل ترسهای منطقی و غیر منطقی تباه میشود، بلکه در صورت ازدواج افراد همجنسگرا با افراد دگرجنسگرا، افراد دیگری نیزی آسیب خواهند دید.
و شاید مهمترین قربانی هم در این بین، همان لذتبخشترین احساسات انسانی به اسم “عشق” باشد.
این متن برای نخستین بار در وبسایت “پایگاه اطلاعات سینمایی دگرباشان -QMDB”منتشر شده و کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل (از جمله برای همه نشریهها، وبلاگها و سایت های اینترنتی) بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: پایگاه اطلاعات سینمایی دگرباشان” ممنوع است.